درباره نسبت علم و دین از دیدگاه اهل توقف طالقان

ساخت وبلاگ

 

هنوز هم مقلدانی در طالقان دارد

بابک بوترابی (متولد 1367) کارشناس ارشد مدیریت فناوری اطلاعات گرایش هوشمندی کسب و کار در 22 خرداد 1394 مقاله ای را در وب سایت خود منتشر کرده است. در بخشی از این مقاله ضمن اشاره به اهل توقف طالقان آمده است: «گروهی از افراد اساساً علم را کنار می گذارند. اگرچه تعداد این افراد زیاد نیست اما نمونه هایی از این افراد نیز وجود داشته اند و البته هنوز هم وجود دارند. افرادی مانند میرزا صادق مجتهد تبریزی که فقیهی در زمان مشروطه بوده و ترک دنیا و دوری از هر نوع مظاهر مدرنیته و تکنولوژی را انتخاب کرده است (البته هنوز هم مقلدانی در طالقان دارد!). در حوزه کاملاً نظری، افرادی مانند آقای مهدی نصیری در این بخش قرار می گیرند. البته ایشان و همفکرانشان از لحاظ زندگی روزمره، ابزارهای امروزه را مورد استفاده قرار می دهند اما معتقدند کلیه این علوم جدید، باطلند و مایه جهالت و انحطاط بشرند. نمونه دیگر نیز آمیش های پنسیلوانیا در ایالات متحده هستند.» متن کامل مقاله بوترابی را در ادامه مطلب بخوانید.

 


سوال بسیار مهمی بین ما مسلمانان (خصوصاً شیعیان) رواج یافته که می پرسد «رابطه علم و دین چیست؟» الآن که این مقاله را می نویسم حدود یک ماه تا آغاز ماه مبارک رمضان مانده است و تقریباً هر سال در همین زمانها موضوعاتی مطرح می شود که نزاع عظیمی را بین روزه داران و روزه خواران به پا می کند. عده ای می گویند شما با روزه گرفتن در این هوای گرم و با این شرایط طاقت فرسا، ضرر و زیان مهلکی به بدن و سیستم گوارشی خود وارد می کنید و عده ای نیز می گویند فلان تحقیقات نشان داده است که روزه مزایای زیادی دارد و برای بدن مفید است. (که البته پیگیر شده ام که ببینم چه تحقیقاتی است اما هنوز موفق به یافتن آنها نشده ام!)

عده ای می گویند حقایقی که ادیان در پی پاسخ دادن به آنها هستند توسط علم نیز اثبات خواهد شد و عده ای که مخالف آن هستند می گویند اساساً برخی داستانهایی که در کتب مقدس ذکر شده است، چیزی جز خیالبافی نیست و هدف آن مشغول کردن ذهن افراد پرسشگر و نادانیست که جزو پیروان این ادیان قرار می گیرند. داستان هایی که چگونگی به وجود آمدن انسان (حضرت آدم به بیان دینی) را برای سالیان طولانی مطرح می کردند با ظهور داروین از اساس دچار بحران شدند. البته داروین به منشأ هستی اشاره ای نمی کند و فقط نظریه تکامل بشری را تبیین می کند که این روایت با روایتی که اسلام و مسیحیت از پیدایش بشر بیان می کنند کاملاً متفاوت است. این تفاوت نه تنها نوع هبوط انسان در کره زمین را تحت تأثیر قرار می دهد که هدف زندگانی بشر را نیز دچار چالش های شدید می کند. اگر انسان بر اثر میلیون ها سال برازش تصادفی (همان تکامل دائمی)  به آنچه امروز هست رسیده است پس دیگر چه هدفی برای این نوع موجودات می توان در نظر داشت؟

آیا این شکل از نماز خواندن، حج رفتن و بسیاری از مناسک دیگر توسط علم قابل تبیین هستند یا اساساً باید علم را به گوشه ای ببریم تا بتوانیم به این فرائض بدون آنکه دچار شک و تردید بشویم، عمل کنیم؟ یا اصلاً موضوع شکل دیگری دارد. مثلاً علم فقط تا حوزه ای از این مناسک و باورها را می تواند مورد بررسی و تأیید قرار دهد و بخش دیگری وجود خواهد داشت که خارج از دایره علم قرار می گیرد؟ حال اگر اینگونه باشد آن حوزه کجاست؟ مرز بین علم و دین را کجا باید بکشیم تا نه اعتقادات ما جوانان دچار مشکل باشد و نه علم جویی ما؟

ضمناً در بیان پرسش از رابطه بین علم و دین، متفکرانی هستند که نگاه دیگری به آن دارند. برخی از متفکران اساساً بحث را به فضایی دیگر منتقل می کنند. می گویند چه شده است که این سوال مطرح شده است؟ در فرهنگ و جامعه ما چه رخ داده است که این سوال مطرح شده است؟ آیا اساساً باید رابطه ای بین علم و دین باشد یا خیر؟

البته چند پیش فرض نیز در پس این پرسش وجود دارد. اول آنکه رابطه بین علم و دین اقلاً آنچه در دنیای معاصر مطرح شده است، علمی است که از تعامل با جهان غرب بر ما روانه شده. علومی مانند پزشکی، ریاضی، فیزیک و حتی علوم انسانی مانند اقتصاد، علوم سیاسی و غیره.

در دنیای علوم تجربی لیستی بلندی از نام های غربی وجود دارد. افرادی مانند گالیله، نیوتن، انیشتین، هایزنبرگ و غیره در حوزه علوم تجربی و افرادی مانند نیچه، فروید، مارکس، فوکو و غیره.

جالب این است که غرب از نظر ژئوپلیتیکی با ما فاصله دارد یعنی مرزهای ما به آنها متصل نیست. موضوع ساده ای که خود می تواند جای تأمل داشته باشد. مثلاً ما که تا حدود 150 سال پیش مرزهای مشترک و وسیعی با هند داشتیم اما هیچگاه علم و فرهنگ مردم هند دغدغه ما نبوده. هندویسم در جامعه ما مشکلات قابل توجهی ایجاد نکرده اما تعامل ما با غرب مشکلاتی را ایجاد کرده است. (البته در همین راستا نیز دیدگاه های متفاوتی وجود دارد، برخی متفکران معتقدند غرب به دلیل تفکرات استعماری اش در طول تاریخ برای ما بحران ایجاد کرده. بررسی این دیدگاه همچنان برایم سوال بزرگیست که امیدوارم بتوانم پاسخ دقیق تری نسبت به آنچه در فضای رسانه ای به اینگونه سوالات داده می شود، بیابم...)

حال که مرزهای مشترک نداشته ایم، چرا با فرهنگ غربی که به شدت متأثر از پیشرفت علمی و تکنولوژی آنهاست، اینقدر مشکل داریم؟ چرا با فرهنگ چینی مشکل نداشتیم؟ فرهنگ و تمدن ژاپنی چرا هیچگاه مشکلات ذهنی و فرهنگی برای ما به وجود نیاورده و اساساً چرا هیچگاه دغدغه متفکران ما این فرهنگ ها نبوده است؟

بحث علم دینی اساساً موضوع بسیار جدیدی است. شاید در ایران حدود 15 الی 20 سال است که در فضای عمومی اندیشمندان مطرح شده است، اما در همین زمان کوتاه اندیشمندان طیف های مختلف به آن نظر کرده اند و نظریه های متفاوتی (و البته گاهی متناقضی!) را در این خصوص مطرح کرده اند.

در یک طبقه بندی کلی در رابطه با مواجهه علم و دین، 4 رویکرد کلی قابل بیان است:

1. دسته ای از افراد، در این مواجهه دین را به صورت کامل کنار می گذارند. بخش بسیار عمده ای از افراد در طول 300 یا 400 سال اخیر در این طبقه قرار می گیرند. گروهی که اساساً معتقدند آنچه نمی بینیم و ریشه در متافیزیک دارد را کنار بگذاریم و با آنچه در عالم واقع قرار دارد و در دایره محسوساتمان است زندگی کنیم. علم در پی پاسخ دادن به همه سوالات روزمره بشری برآمده است. در حوزه هایی مانند طب، فیزیک و بسیاری از حوزه های دیگر راهکارهایی را برای زندگی بهتر  سالم تر یافته است و آن بخش هایی را هم که هنوز نتوانسته پاسخ دهد مانند درمان سرطان، نیازی به عجله نیست به زودی پاسخ می دهد. حتی حوزه هایی از دانش بشری که تا پیش از این نیز بعید بود در حوزه علم قرار بگیرد امروزه پاسخ داده می شود. امروزه علم پا در جایی گذاشته است سعی می کند با بیشترین دقت تاریخ شروع پیدایش عالم یا همان بیگ بنگ را از روی انبساط آن تخمین بزند. علمی که پیدایش انسان روی کره زمین، دیگر از مجهولات آن نیست و سعی می کند مدل تکامل انسان را با استفاده از نظریات داروین تئوریزه کند.

2. گروهی از افراد اساساً علم را کنار می گذارند. اگرچه تعداد این افراد زیاد نیست اما نمونه هایی از این افراد نیز وجود داشته اند و البته هنوز هم وجود دارند. افرادی مانند میرزا صادق مجتهد تبریزی که فقیهی در زمان مشروطه بوده و ترک دنیا و دوری از هر نوع مظاهر مدرنیته و تکنولوژی را انتخاب کرده است. (البته هنوز هم مقلدانی در طالقان دارد!) در حوزه کاملاً نظری، افرادی مانند آقای مهدی نصیری در این بخش قرار می گیرند. (در مورد رویکرد ایشان به بحث علم دینی بعداً سخن خواهیم گفت) البته ایشان و همفکرانشان از لحاظ زندگی روزمره، ابزارهای امروزه را مورد استفاده قرار می دهند اما معتقدند کلیه این علوم جدید، باطلند و مایه جهالت و انحطاط بشرند. نمونه دیگر نیز آمیش های پنسیلوانیا در ایالات متحده هستند.

3. گروهی از افراد تعابیر علمی از دین ارائه می کنند. (علم را اساس و بنیان قرار می دهند) افرادی مانند مهندس بازرگان سعی داشتند در همین راستا تلاش کنند. مثلاً روزه گرفتن باعث اصلاح گوارش می شود و نماز برای فیزیک بدن مزایای علمی دارد و قرآن کتابی علمی است و غیره.

4. گروهی نیز دین را مبنا قرار می دهند و سعی می کنند علم را منطبق بر دین بسازند. شاید بحث علم دینی نیز در همین بخش قرار می گیرد. این افراد در دل باورهای دینی زیست می کنند و با درنظرگفتن مبناهای اعتقادی دین، به سراغ علم می روند. به دنبال علمی می روند که مبنای اعتقادی آنها را متزلزل نکند. به هر حال این گروه در ایران طرفداران زیادی دارد که بررسی همه آرا و نظرات آنها بسیار زمانبر خواهد بود که البته به برخی از این اندیشمندان خواهیم پرداخت.

حال اگر گروه دوم را در نظر نگیریم، یک نقطه مشترک در بین همه این رویکردها وجود دارد آن هم این است که : «علم بسیار مهم است.»

حال همچنان سوال اساسی این است که علم چیست؟

آیا علم مبتنی بر شواهد تجربی است؟ این روش های پژوهشی چیستند و از کجا می آیند؟ دستاوردهای این علم از نظر دینی مطلوبند یا منفور؟ در چه شرایطی مطلوبند و در چه شرایطی منفور؟!

در مقاله بعدی به چیستی علم بیشتر می پردازیم تا ابتدا بررسی شود این علمی که تا این حد برای اندیشمندان و بزرگان عالم مهم است، واقعاً چیست و مبتنی بر چیست؟

نوشته شده توسط حسین عسگری در 20:54 |  لینک ثابت   • 
روستای ایستای طالقان ...
ما را در سایت روستای ایستای طالقان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : savojbolaghio بازدید : 178 تاريخ : شنبه 29 مهر 1396 ساعت: 15:13